▓█♦OnYx♦█▓

خوشبختی...


خوشبختی، نامه‌ای نیست که یک روز، نامه‌رسانی، زنگ در خانه‌ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد

خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...

به همین سادگی،
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر، باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...


خوشبختی
را در چنان هاله‌ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده‌ی ادراک‌ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...

خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است...

 

قسمت بعدیش قشنگه تو ادامه مطلبه حتما بخونینش...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1389برچسب:داستان عاشقانه,داستان کوتاه و زیبا,داستان پندآموز,داستان شیرین و زیبا,داستان عبرت آموز,داستان,ساعت 2:52 توسط فرزاد| |

 

یه داستان پندآموز دیگه...

 

... وحالا داستان:

روزی کسی به خیام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت، گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من، چه زمانی درگذشت ؟؟؟!!!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟؟؟...


ادامه مطلب

بازم داستان...

یه داستان طنز دیگه براتون آماده کردم...خیلی باحاله...

این داستان طنز درباره ی اینه که اگر کریستوف کولمب زن داشت چی میشد؟؟؟

 

 

... و حالا داستان:

اگر کريستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود، ممکن بود هيچگاه قاره امريکا را کشف نکند!!! چون بجاي برنامه ريزي و تمرکز در مورد يک چنين سفر ماجراجويانه اي، بايد وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات زير مي گذراند: 

........

 

بقیه داستان در ادامه مطلب...
 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:داستان کوتاه,داستان طنز,داستان زیبا,داستان,داستان عاشقانه,داستان پندآموز,ساعت 11:19 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com